پاییز 95
نه چتر می خواهم نه بارانی نه شالگردن با شهریوری ترین پیراهنم مهرت را در آغوش می کشم تمام جانم را احساس می کنم با پاییز اینجا در عصری نیمه خنک با صدای جیرجیرکهایی که شب را گم کرده اند با صدای وزش باد در لابه لای درختان در حال عریان شدن که با برگهایشان خداحافظی می کنند با کوههایی سفید در میان مه دیدگانم در پس حسی شگرف پاییز آنقدر شامه نواز است که گویی تمام وجودم را مدهوش ساخته بارها برایت نوشته ام که عاشق پاییزم حس پاییزی ام بسیار عجیب است پستهای پاییزی من را هر وقت خواندی با تمام وجودت حسش کن عاشق شو محکم بگیر دستان عشقت را در پاییز چقدر پراحساس است این پاییز و چقدر زیباست اولین روز مهر رادمهرم بار دیگر...
نویسنده :
مامان فرناز
12:24